ماه صفر باشد و
پنجشنبه باشد و
دوستانمان همه مشغول چمدان اربعین بستن و
ما روی تخت روبروی پنجره خوابگاه بنشینیم و پوستر بزنیم برای اینجا و
ساعت شماری کنیم که شب بشود تا برویم و رزق تولدمان را بگیریم از حرف های آن ِ نترس!
باشد که رستگار شویم.
و نترس!
(هرجا باران رحمتی باریدن گرفته روی سر خوبان؛ما پررو پررو و دوان دوان میرویم آن دور و بر ها تا شاید از لطف خدا رطوبتی هم از آن باران بر سر ما بنشیند و بماند.بس که کویریم.هر چه باران می باردنرسیده به اعماق،خشک میشودته گلویمان عطش داریمعطش یک جرعه باران رحمت که الی الابد تشنگی مان را بخرد)
مثلا یک روزی برسد که مثل قبل تر ها، نشاطمان خط بیندازد روی آسمان.الهی آمین:)
درباره این سایت